دو بیمار در یک اتاق از بیمارستان هم اتاقی هم بودن.تخت بیمار اولی نزدیک پنجره بود و بیمار دومی نزدیک درب اتاق
این دو بیمار بعد از چند روز تبدیل به دو دوست صمیمی شده بودند وهمیشه با هم سعی میکردند اوقات خوشی رو سپری کنن
یک روز بیمار دومی از دوست بیمارش پرسید تو که از پنجره بیرون رو میبینی برام تعریف کن که تو حیاط بیمارستان چه چیزایی رو میبینی
دوستش گفت الان زوج جوانی رو میبینم که باهم روی چمن حیاط بیمارستان نشستند وبا هم مثل لیلی ومجنون با هم صحبت میکنن
روز بعد باز بیمار دومی از بیمار اولی پرسید الان تو حیاط چه ها میبینی؟
بیمار اولی گفت الان یک دختر کوچیکی رو میبینم با یک دامن زیبای قرمز رنگ داره تو حیاط داره بازی میکنه.
چند روز بعد که بیمار اولی از بیمارستان مرخص میشه بیمار دومی از پرستار میخواد که جاشو عوض کنن وجاش تختی باشه که کنار پنجره قبلا دوستش اونجا بوده . پرستار میگه:ولی اینجا که بهتر از کنار پنجره هست اینجا میتونی راهروی بیمارستان رو ببینی آدمایی که میان ومیرن واینجوری حوصلت سر نمیره ولی کنار پنجره هیچ چی نمیتونی ببینی جز یک دیوار بلند که آنسوی پنجره هست
آخی ... خیلی خیلی قشنگ بود ... چه روح لطیفی داشته و چه تخیل قشنگی و چه امیدی به زندگی ... و جالبه که ذوتر هم مرخص شده ... البته اینجا باید نظر آقای دکتر (لینک شما)رو بدونیم ... :)
زندگی زیباست اگر زیبا ببینیم
من که ددکتر نیستم......
منظروم از دکتر ...پزشک بود ...
ایشالا شما هم دکترای اقتصاد بگیرین
انشالا
شما هم تو رشته خودتون که نمیدونم چی هست دکترا بگیرین
سلام.داستان تامل برانگیزی بود.البته قبلا خودنه بودم ولی به دوباره خوندنش می ارزید.ممنون از دوستان قشنگتون
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست امتحان ریشه ها ست ریشه هم هرگز اسیر باد نیست زندگی چون پیچکی است انتهایش می رسد پیش خدا....
بله همین تامل انگیزیش بود کخ منو مجبور کرد که شنیده هماو تایپ کنم .برا خودم که خیلی جالب بود
ممنون از شما
مرسی از شعر قشنگ
مهم این ریشه هست ....
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود
زندگی جذبه دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی.....
همه ما اسم زندگی رو میاریم فقط گاهی اوقات زاویه دید ما انسانها به زندگی فرق می کنه
ممنون از نوشته هاتون
به قول یک دانشمند معروف انسانها آنگونه که فکر می کنند زندگی می کنند
ببخشین دوباره مزاحم شدم!ببخشین منظور من از خوندن این متن دقیقا این متن نبود مشابه این بود.البته تو اون مورد یادم هست که بیمار دوم نابینا بود.خواستم سوءتفاهم رو برطرف کنم.معذرت می خوام منظوری نداشتم.
این متنو تو شبکه استانی مجری برنامه داشت تعریف میکرد البته من یکمی تغییراتی رو دادم
منو مسخره می کنی؟!
منظورم این بود که سر کار آپ نمی کنم :(
الان ولی فک کنم سرکار هستین
داستانتونو الان خوندم تکراری بود! D:
یادتون باشه اول شما سر ناسازگاری گذاشتین.
برا من که از تلویزیون شنیدم تکراری نبود ثانیا بعضی داستانهارو چند بار هم بخونی بازهم تازگی دارن
ناسازگاری؟؟
شما معنی آپ و نمی دونین پس!!!
نه نمی دونم..
آپ یعنی چی؟
دی
سلام.
هر روز روز زندگی است. پس هر روز به زندگی سلام کنیم.
سلام زندگی...
سلام زندگی
سلام.برای بار دوم دوباره می نویسم!(آیکون گریه!)
اگر می شه نظرمو رو تو همون پست بذارین لطفا.
یادم نیست بار اول چی نوشته بودم!خلاصه نظر اولم رو می نویسم!
می دونین تو این مدت به من ثابت شده خودرویی با این شکل وشمایل مخصوصا تصویر پایینی وقتی وارد ایران بشه امکان نداره به قیمت اولیه اعلام شده فروخته بشه.نمونه اش خیلی از خودروهایی اند که با شعار خودروی ارزان قیمت به ایران وارد شدند ولی الآن کمتر از 10 میلیون فروخته نمی شند!
ولی با این همه وعلیرغم گرون بودن خودرو توایران ،مردم خودرویی با مصرف سوخت کمتر وحتی از قیمت اعلام شده گرون تر رو به خودرویی با قیمت ارزون تر ومصرف بیشتر ترجیح می دن.
ای کاش واقعا این کار صورت بگیره
ینم از عواقب تک قطبی بودن بازاره که اهرم فشار بیشتر روی مصرف کننده هست تا تولید کننده یا توزیع کننده
امیدوارم شرمتهای دیگه ای هم وارد ماجرا بشن تا قیمتها بالا نره
ممنون ا